وارد دبیرستان که شدم اوضاع تغییر کرد. دبیرستان من نمونه بود و از همان ابتدا ما را برای کنکور آماده میکردند. ساعت های شبانه روز صرف درس و تست میشد. تصمیم گرفتم در دانشگاه رشته ی فیزیک را بخوانم تا بعدها یک منجم شوم. آرزو داشتم در ناسا کار کنم یا سازمانی شبیه ناسا در ایران تاسیس کنم. رتبه ی کنکورم آنقدر خوب بود که فیزیک دانشگاه تهران با شریف را قبول شوم. اما در زمان انتخاب رشته همه ی اطرافیان متقاعدم کردند که یک رشته ی مهندسی را انتخاب کنم چراکه علوم پایه خواندن در ایران آخر و عاقبت ندارد و این شد که در انتخابم به رشته های مهندسی اولویت دادم و در نتیجه مهندسی کامپیوتر خواجه نصیر قبول شدم.
هرچند از روش آکادمیک نتوانستم به شغل دلخواه کودکی ام برسم، اما این باعث نشده که رویاهای زمان بچگی ام را فراموش کنم. هنوز هم با وجود مشغله ی فراوان و درس و پایان نامه و ... مطالعات نجومی ام را ادامه میدهم و هر از گاهی هم در گشت های رصدی شرکت میکنم. و اتفاق خوبی که افتاده این است که رشته ی تحصیلی من در همه ی فیلدها از جمله نجوم کاربرد دارد. آشنایی با دنیای کامپیوتر دیدم را بازتر کرده و شکل جدیدی به رویای من داده است.
چالش روز نهم...